۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

Learned helplessness (بغرافیلیات – 1)


اردک ماهی را در آکواریومی قرار دادند که تعداد زیادی ماهی کپور در اطراف آن شناور بودند. وقتی اردک ماهی به وفور ذخیره غذایی در اطراف خود عادت کرد، میان او و ماهی‌های دیگر یک دیوار شیشه‌ای قرار دادند. وقتی اردک‌ماهی گرسنه شد سعی کرد خود را به ماهی‌های کپور برساند ولی مدام سرش به دیوار شیشه‌ای برخورد می کرد. در وهله نخست نیاز او به غذا شدت یافت و اردک ماهی سخت‌تر از پیش تلاش کرد به ماهی‌های کپور دست یابد ولی بالاخره، شکست مکرر در وصول به هدف به اندازه کافی موجب ناکامی او شد به طوری که دیگر برای خوردن ماهی‌ها کوشش نکرد. در واقع وقتی دیواره شیشه‌ای را برداشتند و ماهی‌های کپور دوباره در اطراف اردک‌ماهی شروع به شنا کردند، دیگر هیچ فعالیت هدف‌نگری از طرف اردک‌ماهی صورت نگرفت. بالاخره، اردک‌ماهی درحالی که در میان وفور خوراکی قرار داشت از شدت گرسنگی جان سپرد.
*******************
درماندگی آموخته شده در حوزه تعلیم و تربیت به یادگیرندگانی اشاره می‌کند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمی‌دانند. آنها یادگیرندگانی هستند که فکر می‌کنند هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمی‌یابند. این موضوع که پیامدهای رفتار مستقل از رفتار فرد هستند، ابتدا توسط مارتین سلیگمن مورد پژوهش قرار گرفت. سلیگمن مفهوم درماندگی آموخته شده را به عنوان حالت ویژه‌ای که اغلب در نتیجه اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد می‌شود، تعریف کرد. به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخ‌های فرد در نتیجه رفتار او تغییر نمی‌کند، می‌آموزد که رفتار و نتیجه رفتار او از یکدیگر مستقل هستند.
دانش‌آموزی که برای پیشبرد اهداف خود زحمت می‌کشد و تلاش بسیار می‌کند، انتظار دارد که در پایان مورد بازخورد مناسب قرار گیرد و در ازای زحمتی که کشیده است، از نتایج زحمت خود بهره‌مند شود. حال اگر به دلایلی این مورد صورت نپذیرد، دانش‌آموز منفعل شده و دیگر تلاشی از خود نشان نمی‌دهد و این بدترین حالتی است که ممکن است، به سراغ دانش‌آموز بیاید.
اگر دانش‌آموز به این باور برسد که هیچ کاری از دستش برنمی‌آید تا موقعیت ناگوارش را تغییر دهد، حالت او را درماندگی آموخته شده، می‌نامند. می‌توان وضع را این گونه توصیف کرد که شخص واقعاً ممکن است که در یک موقعیت ناراحت‌کننده قرار داشته و هیچ عملی از او نتوانسته است موقعیت او را تغییر دهد. در نتیجه از تلاش بازمانده و به این باور رسیده است که هیچ کاری از من ساخته نیست.
در چنین فرآیندی، دانش‌آموز اطمینان خود را از دست می‌دهد و به ناتوانی خود، اذعان می‌کند، و توان حرکت و خلاقیت از فرد سلب و او به موجودی بی‌تحرک، خنثی و فاقد معیار تبدیل می‌شود. اما اگر شرایط تغییر کند و شخص بتواند با انجام رفتاری موقعیت ناگوارش را تغییر دهد، این باور که کاری از او ساخته نیست باور غلطی خواهد بود. اگر شخص این باور غلط را تعمیم دهد و به این نتیجه برسد که مهارت‌های لازم برای حل کردن مسائل زندگی را ندارد، ممکن است به افسردگی (depression) مبتلا شود این باور که شخص درمانده است، در صورتی که واقعاً درمانده نیست نشان‌دهنده همان چیزی است که «نورمن» استاد روان‌شناسی آن را رابطه ظاهری نه واقعی و «بندورا» آن را خود ناکارآمد تصور می‌نامد.
* نقل از اینجا (+)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر